بایسته‌های سیاست‌گذاری و حکمرانی اتباع خارجی

مهاجرپذیری ایران از کشورهای همسایه امر جدیدی نبوده و ایرانیان دست کم از نیم قرن پیش امواج مختلفی از مهاجرت اتباع خارجی به کشور را تجربه کرده‌اند که بزرگترین موج آن، در قالب مهاجرت پناهندگان افغان پس از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان (دی، ۱۳۵۸) رخ داد. با اینکه افغان‌ها دست کم با کشور پاکستان نیز قرابت‌های جغرافیایی و فرهنگی زیادی دارند، اما ایران به خاطر وضعیت اقتصادی مطلوب‌تر و زبان مشترک فارسی گزینه مطلوب‌تری بوده است. از سوی دیگر، برای هزاره‌ها نیز که شیعه هستند، مطلوبیت ایران مضاعف بود. علیرغم پایان دوره اشغال شوروی در شهریور ۱۳۷۵، ظهور طالبان و سیاست‌های افراطی قومی و مذهبی آنها، مهاجرت از افغانستان به ایران ادامه یافته است. با اینکه پس از حمله آمریکا به افغانستان و سقوط حکومت طالبان، و به دلیل کمک‌های جامعه بین‌المللی، اوضاع سیاسی و اقتصادی این کشور به پایداری و رونق نسبی رسید و مهاجرت افغان‌ها نیز به طور قابل توجهی کاهش یافت، اما از تابستان ۱۴۰۰ به این سو و به دلیل تسلط مجدد طالبان بر این کشور و گسترش تبعیض و ناامنی قومی، مذهبی و جنسیتی، موج جدیدی از مهاجرت افغان‌ها آغاز گردید که تاکنون ادامه یافته است، با این تفاوت که در موج اخیر، پاکستان دیگر که پذیرنده پناهندگان و مهاجران افغان بود، به خاطر مشکلات اقتصادی و مالی، فلاکت‌های طبیعی و اقلیمی نظیر سیل و خشکسالی، فساد سیاسی ـ اقتصادی، ناکارآمدی حکمرانی و بحران‌های سیاسی، ظرفیتی برای میزبانی از افغان‌ها نداشته و نه تنها ورود افغان‌ها را بسیار محدود کرده است، بلکه با برنامه‌هایی ضربتی در پی اخراج همه افغان‌های غیرمجاز برآمده است.

مسئله اتباع خارجی که اکنون عموماً افغان‌ها را شامل می‌شود، در داخل ایران نیز به دلیل عواملی نظیر تشدید ورود به همراه روند فزایند رسوب آنها، آشفتگی و انباشت ناهماهنگی‌های ساختاری و سازمانی در حوزه سیاستگذاری مهاجرتی و مدیریت اتباع، غفلت از فرایندهای ادغام در جامعه ایرانی، برآمدن نسل‌های دوم و سوم مهاجران افغان که هویت افغان ندارند یا ترکیبی از هویت ایرانی ـ افغان دارند، در کنار وضعیت نه چندان مساعد اقتصادی در ایران، دستگاه‌های مختلف و افکار عمومی را درباره ضرورت ساماندهی به مدیریت اتباع هشیار کرده است.